ساغرمستانه
بیا تا ساغر مستانه باشیم یکی ساقی یکی پیمانه باشیم
ز سرتا پا بسوزم درره دوست
همــه سـوز دل پروانه باشیم
منال از رنج این دنیای ویران
بیا گنجی در این ویرانه باشیم
شوم زندانی زلف کمند ش
ز شوق روی او در دانه باشیم
ز خود بیرون درآ ای مردعاقل
یکی جان و یکی جانانه باشیم
تو کز ما روی گردانی چه حاصل؟
بـه نـزد مــا بیا همخانه باشیم
به جام عشق من آب حیاتی
چر ا را ما با لبت بیگانه باشیم
من از دنیا ندیدم هیچ سودی
بیا دُرد ی کش میخانه باشیم
من از فــرزانگی خیری ندیدم
بیا (شاهد) همه دیوانه باشیم
«شاهد جهرمی »
1364/6/11
الانبار---عراق