میلاد رسول آخرین است
هم گوهر عرش بر زمین است
از مقدم پاک قدسی او
عالم همه چون نور مبین است
میلاد رسول اکرم (ص) وامام جعفر صادق (ع )مبارک باد
به بهانه تولد دخترم که تمام هستی من است
یک خرمنی از یاس تقدیم توباد
این قلب پر احساس تقدیم توباد
درنیمه مهر ، کامل چو شود ماه
این اشک چو الماس تقدیم توباد
شاهد جهرمی
1388/7/15
تولدت مبارک
جفا بس کن
دگر بر جان من یارا بیاجوروجفا بس کن
دل غمدیده ام خُرّم ، بجان من بلا بس کن
همه نالند از هجرت ،دل ودیده شده جایت
برون آی از پس پرده، عزیزمن خفا بس کن
نهادم بر رهت یارا ، چراغ دلفروز خود
دگر آشفته ام ننما ، تو را حق ِخدا بس کن
دل ما را تو بربستی، به بوی زلف مشکینت
دل ازدلبرجدا گشته ، دل ازدلبرجدا بس کن
رقیب آمد به بزم من، زده خنجربه عزم من
کنون بنما رخت ای مه ،ببین ماتمسرابس کن
شنیدم من ندای او ، به گوش جان صدای او
بسوزازدرد ما هردم ،چراجوئی دوا بس کن
چوبا نفست شدی همره یقین جانا شوی گمره
بپیش ما نیا دیگر، مگو دیگر جفا بس کن
من و من گمرهی دارد ، بیا با ما بشو همره
چوخودباخودشوی همره شوی بی رهنما بس کن
به حق خالق داور ،به حق نور پیغمبر
به حق ناله ی شاهد بروح این دعا بس کن
شاهد جهرمی
عراق الانبار
دهه ی فجر بر فجر آفرینان مبارک باد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
بزرگترین غار مصنوعی جهان در جهرم است
برات وصل
من حسین ابن علی با جان و دل خواهان شدم
ازفراقش روز و شب چون ابرغم نا لان شدم
مـن غلام حلقــه در گــوش شـــه والای خـود
مـن اسیـــر و خستـــه و افتــاده و گریان شدم
می زند ســوز فـــراقش خرمــن جانـــم شرر
از فــــــراقش در جـوانـــــی در دل زنـــــدان شدم
تربت پاکش کنــم چون سُرمه اندر چشم خود
بـــــروصـــا ل روی او آواره از سامان شدم
عشق روی او ز حـــق در سینـه ام بنهاده شد
با دل و جان من فــــدای آن لب عطشان شدم
مـن بســـی شــرمنده هستــــم از علی اکبرش
می رسد هردم ندا در خون خود غلطان شدم
تا رســـم انـــدر گلستـــان وصـــا ل روی او
با ســر بــی پیکــرم در پیـــش او قربان شدم
رهبـــرم روح خـــدا باشــد گلـــی از گلشنش
جان به کف بــا عشق او آماده ی فرمان شدم
هـــم ســر و هـــم پیکـــــرم بایـد فدای او کنم
چـــون گـرفتم راه سـرخش در بر جانان شدم
آتش دآتش دوزخ اگــر چـه سخت باشـد روز حشـر
مـن حسین ابن علــی را دست بـر دامان شدم
شافعـت گــردد حسین در روز محشـر شاهدا
چــون برات وصل او آمد زجـان خندان شدم
«شاهد جهرمی»
غدیر
غدیر آئینه ی اکمال دین است
ره ورسم ولایت از همین است
به فرمان خدای خوب وسرمد
علی شد جانشین ، بعد از محمد
غدیر خم تجلی گاه نور است
غدیر خُم پُرازشعر وشعوراست
غدیر با فاطمه هم راز گشته
واین دو با علی دمساز گشته
غدیر یعنی ولایت در ولایت
غدیر یعنی نشان در بی نهایت
غدیر یعنی خدائی باش اکنون
غدیر یعنی چو لاله باش دل خون
غدیر یعنی علی،یعنی شجاعت
غدیر یعنی شهادت با سعادت
غدیر یعنی علی با چهره ای زرد
غدیر یعنی دلی پُرخون وپُردرد
غدیر یعنی درون کوچه رفتن
غدیر یعنی همیشه غصه خوردن
غدیر یعنی امامت با نبُوّت
غدیر یعنی جوانمردی ،فتوت
غدیر یعنی که عرش وفرش داری
غدیر داری! بدان که عرش داری
ولایت در نبُوّت ریشه دارد
ودشمن از همین اندیشه دارد
غدیر خُم مبارک بر همه باد
مبارک بر علی وفاطمه باد
« شاهد جهرمی »
21/9/1387
(این شعر در اسارت هنگام شنیدن خبر شهادت برادرم سروده ام)
برادرم نیست
مادر اثری زیاورم نیست
در خانه چرا برادرم نیست؟
گفتی که سفر نموده رین جا
می بینم ودر برابرم نیست
مادر به کجا سفرنموده است
آن سرو به خون شناور منست
مادر به خدا کنارم هستند
چون مرگ شهید باورم نیست
شادی وفرح به قلب محزون
از ماتم وآه خواهرم نیست
پیمانه ی عمر من شده پر
در سوک شهید سراسرم نیست
مادر به کتاب زندگانی
اشعار لطیف شاعرم نیست
خاموش نشسته ام به خلوت
جز گفته ی او بخاطرم نیست
مادر به طواف مرقد من
دیگر خبری ز زائرم نیست
می سوزم ازین کلام شاهد
در خانه چرا برادرم نیست؟
شاهد جهرمی
عراق الانبار
13/1/1365